نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





هیچ گاه به کوچه بن بست ناسزا نگو ...

رنج بن بست بودن، برای کوچه کافی است...


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 16:52 | |







من خیلی غصه دارم

 

                         هیچ مونسی ندارم

 

                                                    تو آسمون ستارس

  

                                                                              حتی اونم ندارم!!!

 

تا کی باید به دل بگم :

 

                              بساز......بساز.....

 

                                                      بسوز........بسوز........

 

تا کی باید به دل بگم :

 

                               که چشماتو به در بدوز؟!

 

تا کی باید گریه کن

 

                          از دست کار روزگار؟!

 

تا کی باید بباره

 

                          چشمام مثل ابر بهار؟!

 

کی میگه تنهایی سخت نیست

 

                         به خدا تنهایی سخته!!!!

 

الهی بی کس نشی

 

                        به خدا بی کسی سخته!!

 

اینم از بخت بده ماست

 

                               راضی ام هر چی خدا خواست

 

ای خدا برس به دادم

 

                                ای خدا تنهایی سخته...!!!


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 16:37 | |







سنگ صبور
سهم من چیست؟
سهم من چیست؟
لعنت به قلب مهربون
فاصله ها
وقتی از یه نفر ضربه میخوری...
دیوانگی هم عالمی دارد
روزی عزم رفتن کرد
مرد عشق
گریه


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 16:27 | |







وبلاگ عزیزم مواظب خودت باش

خدا حافظ تا ابد ربرب ...


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 15:59 | |







شاید دردامو ندونی  اما میدونم هنوز نوشته هامو میخونی ....


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 15:32 | |







اشک در چشمان من طوفان غم دارد هنوز 

خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز من را...


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 16:33 | |







گرچه رفته ای بار دگر بر نمی گردی....ولی دیوانه ات هستم

خودت هم خوب می دانی تماشا می کنم این قصه را زیبای من اما.....

خدا رو خوش نمی آمد که این دل را بسوزانی.....


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 16:27 | |







به آخر خط رسیده بودم....باید بهش ثابت میکردم

 

دوستش دارم....خیلی عصبانی بودم...گفت:اگه

دوستم داری رگتو بزن...گفتم مرگ و زندگی دست

خداست....گفت:دیدی دوستم نداری....!خیلی بهم

 برخورد....تیغ رو برداشتم رگمو زدم.....وقتی تو آغوش

گرمش جون میدادم آروم زیر لب گفت:اگه دوسم داشتی

چرا تنهام گذاشتی؟؟؟!!!


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 16:20 | |







خدا حافظ...!!!

خداحافظ همین حالا،همین حالا که من تنهام

 

                           خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام

خداحافظ کمی غمگین،به یاد اون همه تردید

                              به یاد آسمونی که منو از چشم تو میدید

اگه گفتم خداحافظ نه این که رفتنت ساده اس

                            نه این که میشه باور کرد دوباره آخر جاده اس

خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاها 

                        بدونی بی تو و با تو همیشه رسم این دنیاست


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 16:17 | |







 

لعنت به تو.....

لعنت به ابر سیاه روی بخت من،لعنت به سادگی من برای باور این دنیا،

 

لعنت به تو برای این همه دروغ بازی،آرزوی خوشبختی کردم برایت ولی

آتش گرفتم،سوختم و می سوزم و ظاهر حفظ می کنم می خندم و راه

میروم ولی در دل گریه می کنم و می میرم مردن برایم ساده ترین راه است

ولی خودکشی نخواهم کرد به خاطر تو می مانم و راه سخت را می گزینم

بدان تو رفتی به خوشبختی و من رقص مرگ می خوانم درد و دل با کسی

نمی گویم و خود می خورم  خنجر در پشت کوچه ها قدم می زنم و غصه تو را

در کوله پشتی ام به همراه دارم تو نخواهی آمد پس لعنت به تو پس خداحافظ

ای عشق پوشالی و دروغین من با تمام وجدم می گویم دوستتتتتتتتت دارم و با تمام

 وجودم می گویم لعنت به تو...ای روزگار چرا اینکار را کردی

ولی ای روزگار حرفی دارم با تو مردی کن و یک بار هم به خاطر من بچرخ یکبار

نگاهی بر من کن و مرا بخندان و این را هم بگویم ای روزگار لعنت برتو لعنت به

 این رسم مذخرف زمانه،لعنت به شب و روز لعنت به سفیدی و سیاهی و در

آخر هم لعنت بر من هم لعنت به تو...ای روزگار

 


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 16:14 | |







کسی دلم را نشکسته...من خودم باعث دلشکستگی خودم شدم...
آرزوم هم برای خودم اینه که بتونم خودم را ببخشم...البته اگه بتونم...............

 


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 15:33 | |







عشق یعنی یک بلای ماندگار

عشق یعنی هدیه ای از آسمان

 

عشق یعنی لحظه ای خندیدن

و سالاها اشک ندامت ریختن .....


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 15:58 | |







با تو من چه کرده بودم که چنین مرا شکستی


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 15:54 | |







این روزها عشق را با دست پس می زنند و با پا پیش می کشند !
حیف از عشق که زیر دست و پاست...


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 18:39 | |







 دیدی آخر من را لمس کردی ؟
ولی حیف که سنگ قبر من احساس ندارد ...


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 18:36 | |







به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی

اونی که زود میرنجه زود میره، زود هم برمیگرده. ولی اونی که دیر میرنجه دیر میره، اما

دیگه برنمیگرده ...

 

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی

رنج را نباید امتداد داد باید مثل یک چاقو که چیزها را می‏بره و از میانشون می‏گذره از

 بعضی آدم‏ها بگذری و برای همیشه قائله رنج آور را تمام کنی.

 

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی

بزرگ‌ترین مصیبت برای یک انسان اینه که نه سواد کافی برای حرف زدن داشته‌باشه نه

شعور لازم برای خاموش ماندن.

 

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی

مهم نیست که چه اندازه می بخشیم بلکه مهم اینه که در بخشایش ما چه مقدار عشق وجود داره.

 

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی

شاید کسی که روزی با تو خندیده رو از یاد ببری، اما هرگز اونی رو که با تو اشک ریخته،

فراموش نکنی.

 

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی

توانایی عشق ورزیدن؛ بزرگ‌ترین هنر دنیاست.

 

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی

از درد های کوچیکه که آدم می ناله؛ ولی وقتی ضربه سهمگین باشه، لال می شه.

 

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی

اگر بتونی دیگری را همونطور كه هست بپذیری و هنوز عاشقش باشی؛ عشق تو کاملا واقعیه.

 

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی

همیشه وقتی گریه می کنی اونی که آرومت میکنه دوستت داره اما اونی که با تو گریه میکنه عاشقته.

 

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی

كسی كه دوستت داره، همش نگرانته. به خاطر همین بیشتر از اینكه بگه دوستت دارم میگه

 مواظب خودت باش.

 

 و بالاخره خواهی فهمید که :

 همیشه یک ذره حقیقت پشت هر"فقط یه شوخی بود" هست.

 یک کم کنجکاوی پشت "همین طوری پرسیدم" هست.

 قدری احساسات پشت "به من چه اصلا" هست.

مقداری خرد پشت "چه میدونم" هست.

 و اندکی درد پشت "اشکالی نداره" هست.

مواظب خودت باش

یعنی

دوستتتتتتتتتتتتت دارم


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 15:52 | |







دیگر احتیاط لازم نیست ؟

شکستنی ها شکست ؟

هر جور مایلید حمل کنید ...///


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 15:8 | |







ندارمت...

اما دوست دارمِتـــ ...

اینکه شبــ هــا بـا خیال خـامی بخوابـم

و صبح هـا بـا امیـد مضحکــی چشـــم بـاز کنم

رو دوستـــ دارم

دلخـــوشــم بــه ایــن حماقتــ شیــریـن من ...


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 14:55 | |







عشق تو

شوخي زيبايي بود که خداوند با قلب من کرد.

زيبا بود

امّا شوخي بود.

حالا تو بي تقصيري

خداي تو هم بي تقصير است .

من تاوان اشتباه خود را پس ميدهم.

تمام اين تنهايي

تاوان « جدّي گرفتن آن شوخي » است...


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 14:53 | |







بزرگترين اشتباه زندگيم اين بود كه..

 وقتي درد كشيدم خنديدم

 در عوضش

 محكم تر زدن


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 17:43 | |







 

دلم تنگ شده؛ برای روزای بچگیم که همش دلم می‌خواس بزرگ بشم، فلان کارو بکنم، پولدار بشم(!)، ازدواج کنم ،  مهندس بشم و
 دلم تنگ شده؛ واسه روزایی که اگه بعد از وقتی  توی آسمون بالای سر کوچه‌ پس کوچه‌های خاکی یه هواپیما رد می‌شد، اونقدر خوشحال می‌شدم که حد نداشت؛
دلم تنگ شده؛ واسه روزایی که فکر می‌کردم زور بابام از همه‌ی آدما بیشتره؛
دلم تنگ شده؛ واسه دورانی که وقتی می‌رفتم تو اتاق و تنهایی اشک می‌ریختم، مطمئن بودم الان یه نفر میاد نازمو می‌کشه
دلم تنگ شده واسه اون کیک تولد بچگیم که با فوت کردن شمع هاش انگار بزرگترین کار و انجام می دادم  و راضی و خوشحال از اینکه تولدمه
دلم تنگ شده…

 

خدا چکار کنم...


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 17:38 | |







برای شکستن من یه اخم کافیه...

نیازی به فریادت نیست ...

واسه اشک ریختنم سکوت تو کافیه...

نیازی به قهر نیست ...

برای مردنم حرف رفتنت کافیه ...

نیازی به انجامش نیست ...


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 11:11 | |







در دستان من همان فنجان قهوه تلخیست که هیچ گاه تمام شدنی نیست


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 11:0 | |







دردناک است دوست بداری

و گمان کنی دوستت دارند

          حال انکه

او یگانه هستی تو باشد و

تو یکی از هزاران لذت او ...؟؟؟


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 16:15 | |







رو سنگ قبرم بنويس اينجا مجال گريه نيست ... هرکي مي خواست گريه

 کنه بهش بگو اون ديگه نيست

بی وفا


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 15:50 | |







 درخت همیشه پرستو رو دوست داشت.

از زمانی که پرستو بر روی شاخه اش مینشستدوستش داشت.هر روز صبح بخود میگفت "امروز همون روزیه که بهش میگم دوستش دارماما صبح وقتی خورشید مهربون گرمی عشقش رو به همه میداد,درخت هرچی سعی میکردبه پرستو بگه دوستش داره چیزی جلوشو میگرفت .شاید خجالت .

خودش هم نمیدونست  اون چیه.

 فردا گذشت و فرداهای دیگه... باز هم گذشت.

 "فردا حتما بهش میگم"

 ولی باز هم فردایی دیگر...

 یک روز از سرما به خود لرزید.  ...... بغض گلوشو گرفت , انگار یخ زده بود ,نه از سرما.

 پرستو رفته بود 

همیشه فرصت نداشتم بگم دوستت دارم ولی الان میگم

دوستتتتتتتتتتتت دارمممممممممم...


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 15:27 | |








من تو را به کسی هدیه می دهم که از من عاشق تر باشد و از من برای تو مهربان تر.


من تو را به کسی هدیه می دهم که صدای تو را از دور، در خشم، در مهربانی، در دلتنگی، در خستگی، در هزار همهمه ی دنیا، یکه و تنها بشناسد.


من تو را به کسی هدیه می دهم که راز معصومیت گل مریم و تمام سخاوت های عاشقانه این دل معصوم دریایی را بداند؛ و ترنم دلپذیر هر آهنگ، هر نجوای کوچک، برایش یک خاطره باشد.


او باید از نگاه سبز تو تشخیص بدهد که امروز هوای دلت آفتابی است؛ یا آن دلی که من برایش می میرم، سرد و بارانی است.


ای.... ،ای بهانه ی زنده بودنم؛ من تو را به کسی هدیه می دهم که قلبش بعد از هزار بار دیدن تو، باز هم به دیوانگی و بی پروایی اولین نگاه من بتپد. همان طور عاشق، همان طور مبهوت و مبهم...


تو را با دنیایی حسرت به او خواهم بخشید؛


ولی آیا او از من عاشق تر و از من برای تو مهربان تر است؟آیا او بیشتر از من برای تو گریسته است؟؟ نه... هرگز...هرگز


ولی، تو در عین ناباوری، او را برگزیدی...


می دانم... من دیر رسیدم...خیلی دیر...خیلی...


یك بار دیگر بگذار بی ادعا اقرار كنم كه هر روز دلم برایت تنگ می شود. روزهایی که تو را نمی بینم، به آرزوهای خفته ام می اندیشم، به فاصله بین من و تو،...


هر روز به خود می گویم کاش شیشه عمر غرورم را شکسته بودم


کاش به تو می گفتم که عاشقانه دوستتتتتتتتتتتتت دارم تا ابد...

 


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 15:12 | |







چه دردی بیشتر از این که دردم را نمی دانی به چشمم خیره میمانی نگاهم را نمی خوانی به من گفتی چرا سنگی چرا اینگونه دل تنگی من از درد تو میمیرم نگو دیگر نمی دانی  ...عاشقتم ...


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 11:53 | |







هرچه میگذرد نمیرسم. احساس میکنم که من همان کلاغ آخر قصه ها هستم

اینقدر عاشقانه زندگی کن که اگر احیانا به دوزخ افتادی خود شیطان بیاید و خودش تو را به بهشت ببرد

عاشق شدم عاشق خودم، ...... دیوونم کردی بذار باهات باشم تا ابد تا به روز خوابیدن در قبر سردت

 

 

 

 

میگن دوست بدارید آنهایی که در زندگیتان نقش داشتند نه آنهایی که برایتان نقش بازی کردند.....

فراموش می کنم

فراموش می کنم تقدیزی را که با تو رقم خورده شد

فراموش می کنم لحظاتی را که با تو سپری شد

فراموش می کنم نفسی را که با نفس تو هماهنگ شد

فراموش می کنم  دلی را که برای وداع تو ترک خورده شد

فراموش می کنم اشکی را که برای انتظار تو جاری شد

فراموش می کنم رویاهایی که با تو پروزانده شد

فراموش می کنم ارزوهایی که با وجود تو محقق شد

فراموش می کنم خونی که با نبض تو در رگ هایم جاری شد

فراموش می کنم

فراموش می کنم

زندگی!

دوست!

تو....

همه چیز را فراموش می کنم

من می توانـــــــــــــــــــــــــــــــــم...

 

                                                ولی دلم نمیزاره


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 15:5 | |








 

وقتی میبینم او هست...من هستم.......ولی قسمت نیست..!


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 15:30 | |







مرا صد بار از خود برانی

دوستت دارم

به زندان خیانت هم کشانی

دوستت دارم

چه سود از مهر ورزیدن

چه حاصل از وفا کردن

مرا لایق بدانی یا ندانی

دوستتتتتتتتتتتت دارم


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 14:57 | |







تو برو پیچک من ، فکر تنهایی این قلب مرا هیچ مکن ، رو پیشانی من چیزی نیست ، غیر یک قصه پر از بی کسی و تنهایی .


 

اون رفت و مرا در آغوش تنهایی ، تنها گذاشت .
بشر وقتی امید و رویایی نداشته باشد ، مرده ای بیش نیست .

دل بستن مثل یک قصه ست ، با یکی بود شروع میشه و با یکی نبود تموم !

هیچ وقت خودت را برای کسی شرح نده ، کسی که تو را دوست داشته باشد نیازی به این کار ندارد و کسی که تو را دوست ندارد آن را باور نخواهد کرد .

برای خندیدن منتظر خوشبختی نباش ، شاید خوشبختی منتظر خندیدن توست .

 

نوشته شده در چهارشنبه پنجم مهر 1391ساعت 8:55 توسط یه بیچاره که به عشقش نرسید|

[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 14:31 | |







دلم تنگ است...

 

دلم به خاطر آن لحظاتی که می توانستم با تو باشم ولی نبودم تنگ است...

دلم خیلی برات تنگ شده...


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 14:30 | |







به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 14:29 | |







من هم
مثل خــــــیلی از عاشـــــق ها
از تو یـــــادگاری دارم
ولــــی
یــــادگـــاری من
با بقیه فــــرق دارد
یــــــادگــــــاری مــــن
از تو
ســــینه ای پر از درد اســـــت ..
.


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 14:18 | |







اگر از یاد تو رفتم ....

اگر رفتی تو زدستم ///

اگر یار دیگرونی ....

من هنوز عاشقتم ؟؟؟


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 17:12 | |







زمزمه دلتنگیم را به نسیم میسپارم / تا به تو برساند که هر لحظه بیادتم


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 17:11 | |







 

 
به خاطر تو من همیشه با همه غریبه ام
 
 
نمی دونم چرا یهو دلم میگیره ...سرم رو میزارم رو زانوم ...نفسم رو از ته دل میفرستم
 
بیرون میگم امروزم گذشت...نمی دونم ...برای اینکه همه رو گول بزنم میگم دلم اندازه
 
 دنیاست...شاید امروز که این درد نامه رو پیش خدا رسوا میکنم خودم هم نمی دونم چه
 
دردی دارم....چرا برای پرواز باید پری از قو باشه ؟ مگه نمی گن قوی سفید همیشه تنها
 
میمیره؟ همش میگفتی ...کاش یه چند روزی نبینمت ببینم دلم برات تنگ میشه یا
نه....میگفتی تا آخر دنیا باهات میمونم ...بی دلیل نبوده که همش میگفتی
 
دنیا ۲روزه....حالا چی؟...تو رفتی ...اومدنت هم دیر شد...منم دیگه زمین گیر رفتن
شدم....حرفی
 
...هیچی نگو...فقط بزار گریه کنم...میخوام با بارون چشام فاصله ها رو پر کنم.
 
 
حرف آخر:اشکهام رو هدیه میکنم به هر کی که مثل خودمه....ربرب

[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 17:6 | |







گاهی وقتها چقدر ساده عروسک می شویم نه لبخند می زنیم نه شکایت می کنیم

فقط احمقانه سکوت میکنیم...


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 16:39 | |







این روزه..

اگه خون هم گریه کنی..

عمق همدردی دیگران با تو...

یک کلمه است ...

"اخی"


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 16:28 | |