نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





دردناک است دوست بداری

و گمان کنی دوستت دارند

          حال انکه

او یگانه هستی تو باشد و

تو یکی از هزاران لذت او ...؟؟؟


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 16:15 | |







رو سنگ قبرم بنويس اينجا مجال گريه نيست ... هرکي مي خواست گريه

 کنه بهش بگو اون ديگه نيست

بی وفا


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 15:50 | |







 درخت همیشه پرستو رو دوست داشت.

از زمانی که پرستو بر روی شاخه اش مینشستدوستش داشت.هر روز صبح بخود میگفت "امروز همون روزیه که بهش میگم دوستش دارماما صبح وقتی خورشید مهربون گرمی عشقش رو به همه میداد,درخت هرچی سعی میکردبه پرستو بگه دوستش داره چیزی جلوشو میگرفت .شاید خجالت .

خودش هم نمیدونست  اون چیه.

 فردا گذشت و فرداهای دیگه... باز هم گذشت.

 "فردا حتما بهش میگم"

 ولی باز هم فردایی دیگر...

 یک روز از سرما به خود لرزید.  ...... بغض گلوشو گرفت , انگار یخ زده بود ,نه از سرما.

 پرستو رفته بود 

همیشه فرصت نداشتم بگم دوستت دارم ولی الان میگم

دوستتتتتتتتتتتت دارمممممممممم...


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 15:27 | |








من تو را به کسی هدیه می دهم که از من عاشق تر باشد و از من برای تو مهربان تر.


من تو را به کسی هدیه می دهم که صدای تو را از دور، در خشم، در مهربانی، در دلتنگی، در خستگی، در هزار همهمه ی دنیا، یکه و تنها بشناسد.


من تو را به کسی هدیه می دهم که راز معصومیت گل مریم و تمام سخاوت های عاشقانه این دل معصوم دریایی را بداند؛ و ترنم دلپذیر هر آهنگ، هر نجوای کوچک، برایش یک خاطره باشد.


او باید از نگاه سبز تو تشخیص بدهد که امروز هوای دلت آفتابی است؛ یا آن دلی که من برایش می میرم، سرد و بارانی است.


ای.... ،ای بهانه ی زنده بودنم؛ من تو را به کسی هدیه می دهم که قلبش بعد از هزار بار دیدن تو، باز هم به دیوانگی و بی پروایی اولین نگاه من بتپد. همان طور عاشق، همان طور مبهوت و مبهم...


تو را با دنیایی حسرت به او خواهم بخشید؛


ولی آیا او از من عاشق تر و از من برای تو مهربان تر است؟آیا او بیشتر از من برای تو گریسته است؟؟ نه... هرگز...هرگز


ولی، تو در عین ناباوری، او را برگزیدی...


می دانم... من دیر رسیدم...خیلی دیر...خیلی...


یك بار دیگر بگذار بی ادعا اقرار كنم كه هر روز دلم برایت تنگ می شود. روزهایی که تو را نمی بینم، به آرزوهای خفته ام می اندیشم، به فاصله بین من و تو،...


هر روز به خود می گویم کاش شیشه عمر غرورم را شکسته بودم


کاش به تو می گفتم که عاشقانه دوستتتتتتتتتتتتت دارم تا ابد...

 


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 15:12 | |







چه دردی بیشتر از این که دردم را نمی دانی به چشمم خیره میمانی نگاهم را نمی خوانی به من گفتی چرا سنگی چرا اینگونه دل تنگی من از درد تو میمیرم نگو دیگر نمی دانی  ...عاشقتم ...


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 11:53 | |







هرچه میگذرد نمیرسم. احساس میکنم که من همان کلاغ آخر قصه ها هستم

اینقدر عاشقانه زندگی کن که اگر احیانا به دوزخ افتادی خود شیطان بیاید و خودش تو را به بهشت ببرد

عاشق شدم عاشق خودم، ...... دیوونم کردی بذار باهات باشم تا ابد تا به روز خوابیدن در قبر سردت

 

 

 

 

میگن دوست بدارید آنهایی که در زندگیتان نقش داشتند نه آنهایی که برایتان نقش بازی کردند.....

فراموش می کنم

فراموش می کنم تقدیزی را که با تو رقم خورده شد

فراموش می کنم لحظاتی را که با تو سپری شد

فراموش می کنم نفسی را که با نفس تو هماهنگ شد

فراموش می کنم  دلی را که برای وداع تو ترک خورده شد

فراموش می کنم اشکی را که برای انتظار تو جاری شد

فراموش می کنم رویاهایی که با تو پروزانده شد

فراموش می کنم ارزوهایی که با وجود تو محقق شد

فراموش می کنم خونی که با نبض تو در رگ هایم جاری شد

فراموش می کنم

فراموش می کنم

زندگی!

دوست!

تو....

همه چیز را فراموش می کنم

من می توانـــــــــــــــــــــــــــــــــم...

 

                                                ولی دلم نمیزاره


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 15:5 | |








 

وقتی میبینم او هست...من هستم.......ولی قسمت نیست..!


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 15:30 | |







مرا صد بار از خود برانی

دوستت دارم

به زندان خیانت هم کشانی

دوستت دارم

چه سود از مهر ورزیدن

چه حاصل از وفا کردن

مرا لایق بدانی یا ندانی

دوستتتتتتتتتتتت دارم


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 14:57 | |







تو برو پیچک من ، فکر تنهایی این قلب مرا هیچ مکن ، رو پیشانی من چیزی نیست ، غیر یک قصه پر از بی کسی و تنهایی .


 

اون رفت و مرا در آغوش تنهایی ، تنها گذاشت .
بشر وقتی امید و رویایی نداشته باشد ، مرده ای بیش نیست .

دل بستن مثل یک قصه ست ، با یکی بود شروع میشه و با یکی نبود تموم !

هیچ وقت خودت را برای کسی شرح نده ، کسی که تو را دوست داشته باشد نیازی به این کار ندارد و کسی که تو را دوست ندارد آن را باور نخواهد کرد .

برای خندیدن منتظر خوشبختی نباش ، شاید خوشبختی منتظر خندیدن توست .

 

نوشته شده در چهارشنبه پنجم مهر 1391ساعت 8:55 توسط یه بیچاره که به عشقش نرسید|

[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 14:31 | |







دلم تنگ است...

 

دلم به خاطر آن لحظاتی که می توانستم با تو باشم ولی نبودم تنگ است...

دلم خیلی برات تنگ شده...


[+] نوشته شده توسط علی رب رب در 14:30 | |



صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 13 صفحه بعد